سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاکم سوادکوه
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز..
وای خدای من، خیلی زیاد درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش.
باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن می‌سوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی ... هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش
! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... نمک.....

زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت: فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری

[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:50 عصر ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]
چرا خانم ها مردی رو میخوان که واسه همه شیر باشه و واسه خودشون موش ؟

[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:49 عصر ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]

 

سفره عقد
زن :عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن
زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

روز مرد
زن :وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
مرد:حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

روز بعد از تولد بچه
زن:وای مامانی بازم گرسنه هستی , (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی)
مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن :عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
مرد :یعنی دیگه کیک نخوریم

دو ثانیه قبل از مرگ
زن :عزیزم همیشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصیت نامه
زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید

اون دنیا
زن : خطاب به فرشته ی مسئول :خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت)))
مرد :خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن

[ شنبه 90/8/21 ] [ 6:46 عصر ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]
گویند در زمان دانیال نبى یک روز مردى پیش او آمد و گفت : اى دانیال امان از دست شیطان ، دانیال پرسید: مگر شیطان چه کرده ؟ مرد گفت : هیچى ، از یک طرف شما انبیاء و اولیاء به ما درس دین و اخلاق مى دهید و از طرف دیگر شیطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، کار خوب بکنیم و از بدیها دورى نماییم . دانیال پرسید: چطور نمى گذارد؟ آیا لشکر مى کشد و با شما جنگ مى کند و شما را مجبور مى کند که کار بد کنید. مرد گفت : نه ، این طور که نه ، ولى دایم ما را وسوسه مى کند، کارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فریب مى دهد و نمى گذارد دیندار و درست کردار باشیم .

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/4/11 ] [ 10:54 صبح ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.
مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد . باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد...
اما.........گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.

[ شنبه 90/4/11 ] [ 10:52 صبح ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]

برای شاد بودن کافی است مهربانی و صداقت را با ایمان آمیخت . سپس شفقت و دلسوزی و بخشش را به آن اضافه کرد ، کمی دوستی و امید به آن افزود و با محبت آن را گوارا کرد. بار الها ،همواره شادی هایمان را افزون کن.

 


[ شنبه 90/4/11 ] [ 10:48 صبح ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]

بگذار سپیده سر زند

چه باک که من بمیرم و شبنم فرو خشکد .

و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد .

و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری باز گرددد .

و راه کهکشان بسته شود …

بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد .


[ شنبه 90/4/11 ] [ 10:45 صبح ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]

مستم و سرمست توام ،
سوخته از دست توام،

سوز مرا ، ساز مرا ،
ساخته ی دست توام

شیفته روی توام ،
روی نما ای صنما

روی تو و قبله من ،
سوخته ای در طربم

مسجد و بتخانه من ،
معبد و میخانه من

دین من و قبله من ،
هاتف رندان توام

مهر تویی ، داد تویی،
حضرت دادار تویی

چیست منم ؟کیست منم؟
محو تماشای توام

کفر نگویم بر تو،
این سخن عشق بود

خالق من ، خدای من،
بنده درگاه توام


[ شنبه 90/4/11 ] [ 10:40 صبح ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]

 

  
پسر شناسی 
خوب قبل از هر گونه برداشتی از این مطلب باید متذکر بشم که این مطالب برای افراد بالغ به لحاظ فکری +18 سال نوشته میشه .ضمن اینکه این مطالب در مورد همه ی پسرها یک جور نیست . اما مصداق زیادی از همه ی پسرها در این مطلب پیدا میشه .

پسر امروزی یا مرد فردا به دلیل اینکه حس میکنه در اینده باید مسئولیت زیادی بر عهده بگیره غالبا از شروع بلوغش شروع میکنه به مبارزه و جنگیدن برای بدست اوردن خواسته هاش .
پس خشونت ذاتی جداناپذیر از جنسیت مذکر هست . این ذات ابدا مشکلی نداره و فقط از طرف زن نیاز به کنترل داره .
پسرها بسته به نوع اب و هوا به بلوغ میرسند . تقریبا در جامعه ی امروزی و با توجه به رسانه هایی از قبیل ماهواره و اینترنت پسرها از سن 13 سالگی به بلوغ جنسی میرسند . در نتیجه یک پسر 13 ساله کنجکاو به مسائل جنسی میشه و همین عامل اونو به سمت جنس مخالف سوق میده .
تقریبا در 17 سالگی به اوج این فعالیت میرسه و احساس نیاز به جنس مخالف رو در خود احساس میکنه .پسر در این سن امادگی عاشق شدن رو پیدا میکنه اما غالب دلیلش برای عاشق شدن شهوت زود گذر هست که 100 البته اگر مهار بشه این تفکر به مرور به عشق واقعی نزدیک میشه .
در سن 20 تا 22 سالگی پسر به لحاظ عقلی به تکامل بیشتری میرسه . پسر در این سن اگر عشق رو در خود احساس کنه اغلب به خاطر احساس نیاز به جنس مخالف (نه به لحاظ صرفا جنسی بلکه به لحاظ روحی ) بوده و همین باعث میشه عشق از نوع پایدار تری در این سن شکل بگیره . در این سن پسر نیم نگاهی به آینده و سرانجام عشق هم میاندازه و ترسیمی از زندگی اینده رو با تار و پودهای نه چندان محکم تو ذهنش داره . در این سن غالبا فانتزیهای عشقی به سراغ پسرها میاد و اگر به درستی مهار نشه منجر به اختلالات رفتاری در فرد میشه . افسردگی جزوی از عوارض همین سرکوبهاست .
از سن 22 تا 24 سالگی پسرها مرز پختگی رو تجربه میکنند . ترسیمشون از زندگی اینده محکمتر و با بنیاد تره . رو حرفاشون به مراتب بیشتر میشه حساب کرد و میشه اونها رو همیاری قابل احترام در اینده دونست .
تقریبا از سن 25 به بالا پسرها دوره ی تهاجم های فکری و حالات اوج جنسی رو پست سر گذاشته و به آرامش بیشتری میرسند .در این سن پسرها اغلب آینده رو به حال ترجیه میدند و انتخاب هاشون با تامل خیلی زیادی همراهه . اغلبشون به فکر ارامش آتی هستند و در نتیجه عشق رو به شکل عالیتری دنبال میکنند و ادامه ی زیبایی برای عشقشون متصور هستند .
از 30 سال به بالا نیروی تعقل بالا و بلوغ 100% در این افراد باعث میشه کمترین اشتباهات رو در زندگیشون مرتکب بشند و دقیقترین انتخابها رو داشته باشند.

اختلالات خلقی رفتاری از سن 16 سالگی در پسرها تقریبا به شکل هفته ای 2 تا 4 بار شکل میگیره و با افزایش سن این اختلالات تا حدی کاهش پیدا میکنه . علت این اختلالات تغییرات هورمونی در بدن هست که انرژی اضافی زیادی رو در پسرها ذخیره میکنه . این اختلالات اکثرا با ورزش و فعالیتهای سنگین تا حدود زیادی رفع میشه و باعث تعادل رفتاری در فرد میشه .(به نوعی عادت ماهیانه ی خانمها به شکلی متفاوت و 100 البته کوتاه مدت تر در آقایون رخ میده .)

با توجه به خصوصیات مردانه پسرها در منطق مباحث و فضاهای چند بعدی از خانومها به مراتب جلوتر هستند .

پسرها غالبا دارای خصوصیت اداره کردن و مدیریت هستند .بر عکس خانومها ذهن آقایون در لحظه تنها یک پروسس کامل رو میتونه انجام بده و تمام تمرکزش در طول مدت کار بروی 1 کار خاص هست .

پسرها غالبا از خصوصیتی که به نام خانومها در رفته برخوردها هستند و اون هم حسادت هست .

در طول 24 ساعت به خاطر طبقه بندی ذهنی خاص پسرها هر ساعت اختصاص به کار خاصی داره .

تحریک پسرها غالبا از طریقه ی چشم و گوش صورت میگیره .(یک ارایش خاص باعث تحریک ناخود آگاه پسرها ممکنه بشه)

[ سه شنبه 90/1/23 ] [ 7:7 عصر ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]

اگه چشمات نبودن ، دنیا این رنگی نبود 

 رو لب پرنده ها ، دیگه آهنگی نبود 

 اگه چشمات نبودن ، آسمون آبی نبود
ُگلای یاس ِ سفید ، توی ِ هیچ خوابی نبود

 اگه چشمات نبودن ، شب ِ مهتابی نبود
پشت ِِ اَبرای ِ دلم دیگه آفتابی نبود

 اگه چشمات نبودن ، کی واسم گریه می کرد
دل ِ من وقتی شکست ، به کجا تکیه می کرد

 اگه چشمات نبودن ، کی با من سفر می کرد
واسه جشن ِ ماهیا کی ماهُ خبر می کرد

 اگه چشمات نبودن ، کی ُگلا رو آب می داد
واسه گنجشک دلم کی یه جای خواب می داد

 حالا چشمات با َمَنن که هنوز نفس دارم
جُرأت پر کشیدن از توی قفس دارم

 دیگه چشماتُ نگیر ، که من آزرده بشم
مثل گل تو فصل یخ ، زردُ پژمرده بشم

 تا که چشماتُ دارم شعرای تازه میگم
همش از پنجره ای ، که به روم بازه می گم


[ پنج شنبه 90/1/18 ] [ 5:41 عصر ] [ پاشاکلاهی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 161580