خاکم سوادکوه | ||
|
عشق طرح ساده لبخند ماست [ دوشنبه 94/5/5 ] [ 10:22 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم
[ دوشنبه 94/5/5 ] [ 10:21 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد
عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد آمدم تا از سر دلتنگی و دلواپسی گریه تلخی در آغوشت کنم اما نشد آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد نازنینم، نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم آمدم تا این سخن آویزه گوشت کنم اما نشد شعله شد تا به دل خاکستر احساس تو لحظه ای رفتم که خاموشت کنم اما نشد [ چهارشنبه 94/1/19 ] [ 9:46 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
سرهنگ: اسمت چیه؟ سرباز: ممد / سرهنگ: این چیه دستت؟ سرباز: تفنگ / سرهنگ: تفنگ؟ این مملکتته, آبروته, زندگیته, شرافتته, خواهرته, مادرته, و .... / سرهنگ رو به سرباز دوم : اسمت چیه؟ سرباز: غضنفر / سرهنگ: این چیه دستت؟ غضنفر: این خواهرومادر ممده !!! [ سه شنبه 92/11/15 ] [ 12:15 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
در دروازه سمنان رسیدم صدای طبل و شیپور رو شنیدم به خود گفتم که این طبل نظام است دو سال شخصی گری بر من حرام است نگو سمنان بگو زندان هارون همه دور و برش دشت و بیابون الا سمنان که خاکش شوره زار است غذای پادگانش ذهر مار است به خط کردند تراشیدند سرم را لباس آشخوری کردند تنم را گروهبانان مرا بیچاره کردند لباس شخصی ام را پاره کردند نگو سمنان بگو سنگ بیابون نگو ارشد بگو گرگ بیابون از آن روزی که نخوردم قند و چایی شدم سرباز نیروی هوایی نگو سمنان بگو ویرانه غم نگهبانی زیاد و مرخصی کم لباس سربازی فانوسخه داره دل سرباز هزار تا غصه داره سر پست نگهبانی خوابم آمد محبت های مادر یادم آمد خوشا روزی که من 5 ساله بودم درون کوچه ها آواره بودم چرا مادر مرا 20 ساله کردی درون پادگان آواره کردی بسوزد آنکه سربازی به پا کرد تمام مادران راچشم به راه کرد از آنروزی که سربازی بنا شد ستم بر ما نشد بر دختران شد کلاغ پر میبرن کاسه به دندان برای دادن یک تکه نان بدو رو میبرن ما را به میدان پا مرغی می آرن ما را به گردان درخت پادگان رنگ بلوره قدم آهسته تو میدان بزوره بسوزد پادگان این هوایی بیگاریش کرده است ما را فراری
به من گفتندکه سربازی2سال است نگفتن که هر روزش 2سال است
[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 12:11 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم نمیخوری پیش کسی دگر برم [ شنبه 92/9/23 ] [ 10:27 صبح ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
خواهرم اینقدر طنازی مکن بااصول شرع لجبازی مکن درامورخویش سرگردان مشو نو عروس چشم نامردان مشو در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن زلف خودازروسری بیرون مریز در مسیر چشمها افسون مریز خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی خواهرم این لباس تنگ چیست پوشش چسبان رنگارنگ چیست خواهرم ای دختر ایران زمین یک نظر عکس شهیدان را ببین این عزیزان بهردین قربان شدند رهسپار درگه جانان شدند یادکن از آتش روز معاد طره گیسو مده دردست باد پوشش زهرا مگراینگونه بود رسم دین ما مگر اینگونه بود یکدم ازروز جزا اندیشه کن ز آتش در خدا اندیشه کن در عذاب خود گرفتارت کند سرنگون به قهر درنارت کند [ سه شنبه 90/9/29 ] [ 5:17 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر ندهید. |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |