خاکم سوادکوه | ||
|
خواندنیها: چطور مجرد باشید و خوشبخت زندگی کنید؟
شاید برای شما هم عجیب بوده که چطور برخی افراد با اینکه
هستند و سنّی از آنها گذشته است، سرحال و خوشحال
زندگی می کنند؟ آیا از این می ترسید که اگر ازدواج نکنید،
چطور دوران پیری و باقی عمر خود را تنهای تنها سر کنید؟ آیا از
اینکه همراهی ندارید نگرانید؟ با خواندن این مقاله یاد میگیرد که
چطور می توانید مجرد، اما خوشبخت زندگی کنید
اصول لازم ذهن و بدنی سالم، زندگی سالم، سرگرمی و تفریح، خواندن کتاب، عضویت در موسسات دلخواه و دوستان، گل و گیاه، حیوانات اهلی( البته اگر دوست دارید) گام اول: هوشیاری هوشیاری یکی از لازمه های اصلی برای توانایی تفکّر شما تا آخر عمر است. اینکه خوشحالی را درک کنید. خودتان را دوست داشته باشید. بعضی مردم به اشتباه فکر می کنند که اگر کسی خود را دوست داشته باشد، عملی ناشایست و خودپسندانه است، در حالی که هرکسی اوّل باید خود را دوست داشته باشید تا قادر به دوست داشتن دیگری باشد! وقتی به خود اهمیّت دهید، به افکار، روش زندگی و دید وسیع خود نیز اهمیّت می دهید. با دوست داشتن خود، قادر به احترام به دیگران نیز هستید و در مقابل، اطرافیان نیز از این انرژی مثبت شما بهره خواهند برد. دیگران از دیدن خوشبختی و لبهای خندان شما، آرزو دارند که رویه و افکار شما را پیش بگیرند تا مثل شما شاد باشند. شما از آن چه که هستید با همان توانایی ها خدا را شکر می کنید و راضی هستید. با لبخند و روحیّه ای که دارید، هیچ غمی توان نفوذ در شما را نخواهد داشت. همواره فردی جالب و رهبر در بین مردم و دوستانتان هستید. با جسم و روحی سالم و با نشاط، قادر خواهید بود قوی تر و طولانی تر زندگی کنید. در این صورت می توانید در طول ادامه ی زندگی، بدون ایجاد مشکلی، نه تنها برای خود، بلکه برای دیگران نیز مفید باشید. 2-گام دوّم : زندگی سالم در قدم اوّل با یک برنامه غذایی کامل و سالم، سرشار از ویتامین ها، سبزیجات و میوه، بدنی سالم و قوی خواهید داشت. حدّاقل روزانه با نیم ساعت پیاده روی یا ورزش، سلامت خود را حفظ کنید. با این رویه تا آخر عمر خود، خندان و پرانرژی هستید. گام سوم: سرگرمی سرگرمی های مورد علاقه خود را بیابید و فراهم کنید. نقاشی و طراحی، ورزش، پیاده روی با موسیقی در پارک یا با صدای آب حوض ها، ... برای یادگیری خیلی مهارتها مثل، شنا و ..هیچ وقت دیرنیست. در مقابل به تقویت ذهن و روح خود نیز بپردازید. گام چهارم: کتابخوانی با ثبت نام و حضور در کتابخانه، ساعات بیشتری را به مطالعه کتابهای جدید و مورد علاقتان بپردازید، شاید الآن با خود بگویید:"من هیچ علاقه ای به کتابخوانی ندارم"، در حالی که خواندن کتاب نه تنها یک تفریح با هزینه ای بسیار کم است بلکه به تقویت ذهن و حافظه ی شما نیز کمک خواهد کرد. در حین مطالعه از افکار و استرس ها به دور هستید. گام پنجم: عضویت با ثبت نام در کلاسهای متنوع، از جمله، تقویت حافظه، جسم و ارتباط با خدا، یا کلوپ های زنان یا مردها، دوستان بیشتری پیدا می کنید و با هم صحبتی و رفت و آمد با آنها سرگرم می شوید. در بحث ها و کلاسهای فلسفی شرکت کنید و با تمرینهایی در خانه، وجود خود را از افکارمنفی تهی کنید. گام ششم: نظافت و خانه داری
با منزلی تمیز و آراسته، همواره از محیط زندگی خود لذّت می برید. خانه را از عطری که همیشه دوست دارید، معطّر کنید. برخی در منزل از شمع های عطری روشن می کنند، البته این کار خیلی مورد تایید روانشناسان نیست، امّا خوب، این نیز راهیست برای رسیدن به آرامش. از کاشت گیاهان و گلهای مورد علاقه خود که ترجیحاً استفاده ی خوراکی نیز برای شما دارد، غافل نشوید. گام هفتم : نگهداری حیوانات اهلی( البته اگر دوست دارید یا محیط منزل اجازه ی آن را می دهد) اگر واقعاً علاقه دارید، با تزیین و تدارک وسایل لازم برای نگهداری حیوانات دلخواه خود، محیطی جدید، جالب و دوست داشتنی را برای خود فراهم می آورید. نگهداری حیوانات اهلی به نوعی حکم یک بچه را دارد، چرا که باید دائماً به آن رسیدگی و حتّی آنها را تربیت کنید. به مرور زمان آنقدر به آنها وابسته می شوید که می بینید چطور با محبّت و وجودشان، تنهایی خود را پر کرده اید. گام هشتم: پادشاهی! با انجام مراحل فوق، خواهید دید که مجرد بودن، آنقدرها هم سخت و غیر قابل تحمّل نیست، با عشق به خود، تقویت ذهن و جسم و نزدیکی به خداوند، سفر، دیدن فیلم های مورد علاقه، بازیهای دلخواه مثل شطرنج و پازل، ، معطر کردن خانه و پاکیزگی و... پادشاهی کنید و از تنهایی خود لذّت ببرید. نکات لازم 1- با دوستان نزدیک خود همواره در ارتباط باشید حتّی تلفنی. 2- با انجام تمرینهای تقویت ذهن، مدیتشن و دعا و نیایش، به آرامش می رسید. 3- پیاده روی در روزهای مورد علاقه ( بارانی یا آفتابی) را فراموش نکنید. 4- در انجام اقدامات فوق و مراحل آن به خود فشار نیاورید. 5- سعی کنید از خوردن بیش از حدّ تنقلات مضرّ( چیس، پفک، شیرینی های و چربی ها) خودداری کنید تا همواره سالم باشید. این تنها یک عادت است، می توانید با آن کنار بیایید. 6 تنها خود شما هستید که می توانید، زندگی را به کام خود شیرین کنید! [ سه شنبه 89/7/27 ] [ 4:32 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
چه کنیم تا دوستی هایمان پایدار بماند...؟چه کنیم تا دوستی هایمان پایدار بماند...؟! سعی کنید در زمینه دوستیابی، همیشه پیشقدم باشید. یک سلام، یک دعوت به ناهار، یک پیشنهاد گردش یا رفتن به سینما شاید بتواند مقدمه ای برای ایجاد یک رابطه دوستی باشد. در دوستی توقع بیش از اندازه نداشته باشید. نمی توان از دوست انتظار داشت که تمام نیازهای انسان را برآورده کند. با همه دوستان نمی توان یک نوع رفتار داشت، برخی از آن ها برای رفتن به سینما، تئاتر، خرید، نمایشگاه و غیره همراهان خوبی هستند. با برخی دیگر مسایل زندگیمان را در میان می گذاریم. به هر حال هر دوستی در حریم خاصی از زندگی مان قرار دارد.مترجم: دنیا مملکت دوست هیچ گاه وابسته دوستی نشوید. گاهی دوستی ها چنان عمیق می شوند که دوری از یکدیگر بسیار سخت و طاقت فرسا می شود. فراموش نکنید علاقه و دوستی به معنای وابستگی بیش از حد نیست. این رفتار در دراز مدت عواقب بدی پیدا می کند. آیا تا به حال متوجه شده اید که چقدر از دوستی ها به خاطر عدم توجه به صحبت ها و خواسته های طرف مقابل به هم خورده است. بنابراین همانقدر که دوست دارید، دوستتان به حرف ها و درد دل هایتان گوش بدهد، به همان اندازه به او فرصت صحبت کردن بدهید و پای درد دلش بنشینید. به حریم خصوصی دوستتان احترام بگذارید. در زندگی هر شخص مسائلی وجود دارد که به خود شخص ارتباط دارد و نه هیچ کس دیگر. بنابراین از دوستتان نخواهید که مسائل خصوصی زندگیش را با شما در میان بگذارد. مطمئن باشید اگر دوستتان لازم بداند آن را با شما در میان خواهد گذاشت. در دوستی امین و رازدار باشید. هیچ گاه اسرار دوستتان را برای شخص دیگری بازگو نکنید. در لحظات سختی، یار و پشتیبان دوستتان باشید. اولین چیزی که از دوستانمان انتظار داریم، کمک و پشتیبانی است. هر شخص بنا به شخصیتش، این وظیفه اش را به دوستش نشان خواهد داد و چه بسا در این مراحل است که دوستان خوب مشخص می شوند. دوستتان را همان طور که هست بپذیرید. همه ما دارای اشتباهات و نواقصی هستیم، بنابراین بیهوده است که از دیگری بخواهیم خود را عوض کند... اگر همانطور که هستیم خود را نشان بدهیم، بی آنکه نگران انتقادهای دیگران باشیم، مسائل خیلی راحت روانل عادی خود را طی می کنند. تفاوت ها را بپذیرید. این کار هر رابطه ای را دلپذیر می کند. هر انسانی با نگاه خاصی به مسائل می نگرد و برداشت خاصی از زندگی دارد، بنابراین لازم نیست دوستمان مثل خودمان فکر کند و برداشتش از مسائل زندگی مثل ما باشد. قضاوت را کنار بگذارید. اگر دوستتان اشتباهی مرتکب شد یا کاری برخلاف میل شما انجام داد، او را به باد انتقاد نگیرید. بلکه بهتر از است او را بهتر درک کنید. شاید دلیلی برای این کارش داشته باشد. به دوستتان فرصت بدهید. گاهی طرف مقابل مرتکب اشتباهی می شود یا وظیفه دوستی را آن طور که باید و شاید به جا نمی آورد. در این شرایط بهتر است کمی صبر و حوصله به خرج بدهید، شاید مشکلی برایش پیش آمده است که تمام فکر و ذهنش را به خود مشغول کرده است. بهتر است به او فرصت بدهید تا با خودش و مشکلش کنار بیاید و اگر لازم شد با او صحبت کنید، شاید بتوانید راهی برای حل مشکلش به او پیشنهاد بدهید. گاهی دوستتان را برای صرف غذا به منزل یا رستوران دعوت کنید. لحظات غذا خوردن فضایی صمیمی و دوستانه به وجود می آورد که هر دو نفر می توانند از آن بهترین لذت را ببرند. دوستتان را در سرگرمی و تفریحات خود سهیم کنید. چنانچه از خواندن کتابی یا از تماشای فیلمی لذت برده اید، آن را به دوستتان معرفی کنید. در هر فرصتی به دوستتان هدیه بدهید. این هدیه می تواند یک کارت پستال باشد یا یک شاخه گل. در واقع شما با این هدیه به او می گویید: «همیشه به یادت هستم!» [ سه شنبه 89/7/27 ] [ 4:31 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
چند دلیل نادرست برای عاشق شدن.....؟؟؟درست است که ازدواج امری قابل ستایش و پسندیده است اما چگونگی شکل گیری آن و فرایند انتخاب صحیح موضوعی قابل ملاحظه و با اهمیت است. آیا به این خاطر که به احساسات کسی لطمهای نزنید، با او ازدواج کردهاید؟ و یا میدانستید بیش از آنچه که شما به او علاقه دارید، او به شما علاقمند است، اما آنقدر احساس گناه میکردید که نمیتوانستید برای ازدواج پاسخ منفی بدهید؟ احساس گناه ممکن است انگیزه عجیبی برای شکل گیری یک ازدواج به نظر برسد، شما به خود میگویید که این احساس همان عشق است در حالی که چیزی جز همدردی یا در منتهی درجه آن «حس ترحم» نیست. شما زندانی احساس گناه خود هستید. آیا روابط شما با همسرتان را «احساس گناه» اداره میکند؟ جملات زیر را بخوانید و ببینید چه تعداد از آنها در مورد شما چه درگذشته و چه در حال، صدق میکنند. - شما به سختی میتوانید به دیگران «نه» بگویید؛ بهخصوص به آنهایی که دوستشان دارید. - شما در خانواده مختلی بزرگ شدهاید که احساسات شما به حساب نمیآمدند. (به عنوان مثال: والدین انتقادگر یا کنترلگر.) شما به خود میگویید که این احساس همان عشق است در حالی که چیزی جز همدردی یا در منتهی درجه آن «حس ترحم» نیست. شما زندانی احساس گناه خود هستید. - شما با این احساس مسئولیت که دیگران را خوشحال و راضی کنید، بزرگ شدهاید. (مثلا والدینی داشته اید که از لحاظ مهر و محبت به شما تکیه می نمایند.) - شما مشکل میتوانید احتیاجات خود را بشناسید و حتی مشکلتر نیز میتوانید از کسانی که دوستشان دارید، برای برآورده کردن نیازهایتان، تقاضا کنید. - شما خود را به عنوان فردی احساسی و بخشنده میشناسید و از این موضوع نیز احساس غرور میکنید. از اینکه شما را «خودخواه» بنامند، بسیار رنجیده خاطر میشوید. - شما از رنجانیدن دیگران میترسید و نهایت تلاشتان را میکنید تا مطمئن باشید هیچ چیز از چیزهایی که میگویید یا انجام میدهید، باعث رنجش عزیزانتان نشود. - شما به مراتب سادهتر میتوانید برای دیگری از پول یا وقت خود مایه بگذارید تا برای خودتان. - وقتی که عزیزان شما از مشکلاتشان حرف میزنند، احساس بدی پیدا میکنید و احساس میکنید که حتما مجبورید به آنها کمک کنید تا آنکه راهحلی پیدا کنند. وقتی که از روی احساس گناه و نه از روی عشق تصمیم میگیرید که با کسی ازدواج کنید، به آنان و به خود نیز کمفروشی کردهاید. مراقب باشید که احساس گناه با رنگ علاقه و عشق در وجود شما حضور نیابد. - در موقع بیان نظر یا احساس شخصی خود، اگر حس کنید که این احساس شما نسبت به آن فرد او را میرنجاند، از بیان آن صرفنظر میکنید. - شما از اینکه از نزدیکان خود پولدارتر، خوشبختتر و یا موفقتر باشید، احساس خوبی ندارید. اگر با تعداد کمی از این جملات ارتباط برقرار کردید، احتمالا به همان اندازه اغلب مردم، تحت تاثیر «احساس گناه» هستید. اگر بیش از چهار جمله از جملات فوق در مورد شما صدق میکند، احتمالا اجازه میدهید که احساس گناه در انتخابهای عشقی شما دخالت داشته باشد. اگر با اکثر این جملات ارتباط برقرار کردید، یقینا به دلائل نادرست عاشق میشوید. در دام احساس گناه اگر درگذشته یا حال زندانی احساس گناه بوده یا هستید و فقط به این خاطر که اگر کسی را ترک کنید احساس گناه میکنید، به جمله زیر فکر کنید: وقتی که از روی احساس گناه و نه از روی عشق تصمیم میگیرید که با کسی ازدواج کنید، به آنان و به خود نیز کمفروشی کردهاید. مراقب باشید که احساس گناه با رنگ علاقه و عشق در وجود شما حضور نیابد. [ سه شنبه 89/7/27 ] [ 4:29 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
بیچاره دخترا ...!
بیچاره دخترا اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه! اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره! اگه تپل باشن می گن چه چیزیه! اگه لاغر باشن می گن چه مردنیه! اگه مودبانه حرف بزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه! اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست! اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه! اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود! اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار! اگه آروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده! اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه! اگه خواستگارو رد کنه می گن یکی رو زیر سر داره! اگه حرف شوهرو پیش بکشه می گن سر و گوشش می جنبه ! اگه به خودش برسه می گن دلش شوهر می خواد می خواد جلب توجه کنه ! اگه............چکار کنه بمیره خوبه؟ [ سه شنبه 89/7/27 ] [ 4:28 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
فاطمه زهرا و فاطمه معصومه علیهما السلام نور خدا در رسول اکرم پیدا —– کرد تجلى ز وى به حیدر صفدر [ شنبه 89/7/17 ] [ 3:38 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون تو سـفر کردی به خـورشـید ، رفتی اونور دقایق منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد بـه خـدا نـمــیـری از یاد
[ شنبه 89/7/17 ] [ 3:32 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه،
[ شنبه 89/7/17 ] [ 3:13 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |