خاکم سوادکوه | ||
|
از آن روز که فهمیدم تو در میان همه هستی ، به هر کسی رسیدم سلام می کنم ، کاش بودی تا زمین و آسمان ، در نبود تو مرا باور کنند ، کاش می شد دست عشق آسمان ، در نبود تو مرا یاری کنند . باز باید بنویسم ، خودم بنویسم ، تنها بنویسم ، آرام ، ساکت ، بی سروصدا ، با بغض ، با تردید ، با آه ، با نفس های پر اشک،با... لحظه ای احساس کردم که اینبار با وجود تو می نویسم. بدون تو برای من حتی در کوچه های انتظار هم قدمی وجود ندارد. نیست کسی که از انتظارت در این کوچه ها خبری برایم آورد . چشم به جاده دوخته ام تا روزی که تو بیایی و قدم برداری در میان کوچه های تنهایی . قدم های سردت بهتر از قدم های بی صداست. تو را در حقیقت دیدن بهتر از رویا ساختن است. در فکر و هوای تو بر برگهای پاییزی نا امید که از امید سخن می گویند پا می گذارم . صدای خش خش آنها یعنی اینکه تو باز می آیی ! بله ، آنها در نهایت سکوت فریاد می زنند . هر روز کنار پنجره ، واژه به تنهایی می آید و من با واژه های «تو کی می آیی» سر می کنم و از روزنه کوچک پنجره چیزی جز انتظار نمی بینم . در آسمان خیره می شوم ، اما دریغ از نیم نگاه یک ستاره [ دوشنبه 88/12/17 ] [ 10:2 صبح ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |