خاکم سوادکوه | ||
|
دربهاران تابستان پاییز باران دلم میدهد آرامش به این دل زخمی وخشکیده ام همه ی وجودم را نم فراگرفته ولی افسوس که دیگر زبانم هیچ نایی نداشته صدا های شرشر پیچید در سرم نمی دانم که چرا خشک بوده بال و پرم پاهایم پر از نم و یخ سرما و رطوبت بود ولی نمیدانم که چرا دستانم غم آلوده بود انگشتان پایم از شدت سرما شد کبود انگشتان دستم از شدت غم شد خون آلود در جامعه ای که پراز سیاهی وتاریکیست ولی دردل مردم جزء پاکی هیچ چیز نیست درجامعه ای که زمستان هرسال پرباران بود ولی امسال دیگر خبری از آن تگرگ و باران نبود انگارکه رحمت الهی پایان رسیده ولی نه این ظلم شاهان زمانه درسکوتی که فراگی رجامعه بود افسوس ناله های زیادی درآن بود ناله های زن ومردی که رو زمین بوندد خون ازتنشان رفته ومرده بودند آن ها که ازین جامعه رخت بستند کوله جمع کردن وچشم بستند آن ها جام شهادت نوشیدند به ملکوت عالی علی پیوستند [ دوشنبه 88/9/2 ] [ 3:26 عصر ] [ پاشاکلاهی ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |